دین بخشهای مختلفی دارد؛ یک سلسله از مسائل آن فردی و شخصی است، و فرد در زندگی شخصی خود، ولو هیچ کس اطّلاعی پیدا نکند، حتّی در دلش هم باید رعایت کند. دین میگوید در دلت هم نسبت به دیگران سوءظن نداشته باش. امّا اینها محل بحث نیست. کلام در آزادیهایی است که دین آنها را محدود کرده، دولت اسلامی آن محدودیتها را تأمین و با مخالفین آنها برخورد میکند؛ والاّ مسائل شرعی، اگرکاملاً فردی باشد و هیچ سرایتی به دیگران نداشته باشد، اصلاً محل بحثِ این آزادیها نیست؛ منتها دین با آن بینش عمیقی که اولیای دین داشتند، واسطهها را هم در نظر گرفته است؛ مثلاً اگر کسی بیاید وسط خیابان شرب خمر کند، با اینکه عمل او را یک کار اجتماعی به حساب نمیآورند، ولی، چون دین این کار را تظاهر به فسق، و دارای آثار سوئی برای جامعه میداند، آن را از نظر اجتماعی ممنوع کرده و یک جرم کیفری به حساب آورده و مجازات هم برایش تعیین کرده است.دین میگوید این مسئله اجتماعی است، وقتی در حضور دیگران انجام میگیرد...
دین میگوید این مسئله اجتماعی است، وقتی در حضور دیگران انجام میگیرد، از آن اطلاع پیدا میکنند و بر دیگران تأثیر میگذارد. برای اینکه اثر نگذارد و کمکم به دیگران سرایت نکند، باید آب را از سرچشمه بست.
تماس بدنی مرد و زن بیگانه و بوسیدن، در زندگی غربی شایع است. گاهی حتّی" به عنوان ادب است. فرض کنید اگر یک خانم در مجلسی سخنرانی کرد، یک کار هنری زیبایی نشان داد یا شعری خواند، در بسیاری از کشورها حق این خانم است که افراد برجسته به عنوان احترام او را ببوسند. اگر به این حد هم نرسد، حدّاقل میگویند آزاد است، و دوست دارد روبوسی کند. همچنان که مردها مصافحه میکنند.
امّا اسلام، دست دادن و تماس بدنی مرد با زن نامحرم را ممنوع کرده است، تا آن همه مفاسد بر آن مترتب نشود. این رفتار، ولو به عنوان احترام هم باشد، برای جامعه ضررهایی دارد. سلامت فکری، روانی، فرهنگی جامعه را به خطر میاندازد. پس دخالت دین برای جلوگیری از فساد است.
بحث در مسائل اجتماعی و محدودهی دخالت دولت است، نه حلال و حرامهای شخصی و خصوصی و محرمانه. مصداق بارز آن، امر به معروف و نهی از منکر است که دین آن را واجب میداند، ولی دگراندیشان، لیبرالها و آزاداندیشان، امر به معروف و نهی از منکر را مهمترین تضادّ دین با آزادی، یک فضولی در کار دیگران، جلوگیری از کار آنان و تضییع حقّ دیگران میدانند.
پس جواب این سؤال که چرا دین در مسائل اجتماعی دخالت میکند، این است که فساد به جامعه سرایت نکند؛ چیزهایی را که در حقیقت فساد هستند؛ یعنی با جوهرهی انسانی انسان نمیسازند و مانع رشد و تکامل او میشوند منع کرده است؛ البته عدّهای فساد را چیز دیگری میدانند. آنها دین را فساد میدانند و با اصلاحات قصد حذف دین را دارند؛ ولی از دیدگاه اسلام، فساد چیزی است که مانع رشد و تکامل انسانی میشود. اصلاحش هم به این است که کاری کند که فساد از جامعه رخت بربندد، تا انسان بتواند در مسیر تکاملی خود قدم بردارد.
شاید منظور کسانی که مسئلهی آزادی را مطرح کردهاند، آن بخش از آزادی باشد که مخالف دین نباشد، مثل آزادی انتخاب، گفتوگو و عقیده و تا حدودی، آزادی بیان و اندیشه.
ما یک بحث کبروی و یک بحث صغروی داریم. در اینجا، یک بحث این است که، آنچه با دین منافات ندارد، ممنوع نیست. و هیچ دینشناسی در این تردید ندارد. اگر کسی میگوید: فلان کار ممنوع است، به خاطر این است که دین منع کرده است والاّ به عنوان دین و نظام اسلامی یا روحانیّتی که حامی دین است، عملی را که دین اجازه داده است ممنوع نمیکند. همانطور که بدعتگذاری در دین حرام است، حرام کردن حلالها هم گناه است و هیچ مسلمانی حق ندارد به عنوان دین بگوید، چیزی را که دین حلال کرده است انجام ندهید. این، مثل حلال کردن حرامهاست و خداوند در مورد آن، خطاب به پیامبر(ص) فرموده است:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ..
همانطور که خدا دوست دارد احکام الزامیاش در جامعه اجرا شود، دوست دارد مردم از احکامی هم که اجازه دارند، استفاده کنند. بنابراین، هیچ کس در کبری بحثی ندارد؛ اگر دین چیزی را حلال کرد، هیچ کس حق حرام کردن آن را ندارد، مگر این که به عنوان ثانوی دین برگردد؛ بنابراین، در این کبری جای بحثی نیست؛ امّا این که آیا دین چنین چیزهایی را اجازه داده، یا نداده است و تا چه اندازه اجازه داده است، بحثهای صغروی است و جای بحث دارد.
ما بر اساس مبانی اسلامی پذیرفتیم که منابع اسلامی، شامل کتاب و سنّت است، باید آنچه را کتاب و سنّت میگوید قبول کنیم و نباید قرآن را مورد نقد و تجربه قرار دهیم.
روشنفکرهای دینی میگویند: قرآن را باید نقد کرد؛ و تجربه، درستی و نادرستی آن را مشخص میکند. این بحث دیگری است؛ امّا اگر قبول کردند که راه شناخت احکام دین، قرآن و سنّت است، باید همان روشی که ما در فقه داریم اجرا شود؛ یعنی به مواردی که دین اجازه داده یا منع کرده است، توجّه، و درجاهایی که اختلاف نظر وجود دارد به فتوای مجتهدین عمل نمود.
کلام در این است که آیا میتوان با چیزهایی که دین منع کرده و از امور قطعیاست مخالفت نمود یا آن را مخالف آزادی شمرد؟ در دین قطعیّاتی همچون نصّ قرآن و احادیث قطعی داریم. در این موارد اعلامیهی حقوق بشر جوابگو نیست و همان اشکالها وجود دارد.(برگرفته ازکتاب دین وآزادی آیت الله مصباح یزدی).