ارتباط، چرا و چگونه؟
در چند سال اخیر، در مجلّه ها و مقالات بسیارى به موضوع روابط دختر و پسر پرداخته شده است و به بهانه هاى مختلفى چون: کاهش حسّاسیت ها[1]، شناخت قبل از ازدواج[2] یا پیشرفت فرد و جامعه[3] و یا براى جلوگیرى از فساد![4]موضوع روابط آزاد، مطرح مى شود.
عدّه اى این گونه روابط را از زاویه ى عشق و عاشقى، پسندیده مى دانند[5] و برخى، جلوگیرى از آن را موجب عقده اى شدن جوانان و یا به وجود آمدن اثرهاى نامطلوب بر فرد و جامعه مى پندارند.
اما همان طور که در صفحات پیشین ذکر شد، جاذبه ى جوانان به جنس مخالف، امرى طبیعى و فطرى است و دختر و پسر بعد از بلوغ علاقه ى وافرى به یک دیگر مى یابند. نکته ى مهم، شناخت راه کارى درست براى پاسخ گویى به این نیاز است. در این بخش دلایلى را که براى توجیه روابط آزاد و یا به عنوان عامل محدود کننده ذکر مى شود، مطرح نموده، با کمک خرد و وجدان به قضاوت مى نشینیم.
دلایل توجیه کنندگان روابط آزاد
1. احترام به عشق
آیا عشق، این گوهر گران بهاى زندگى، ناپسند و مذموم است؟[6]
عاشق شدن گناهى ندارد. اگر عشق نباشد، هیچ چیز زیبا نیست. بگذارید دختران در مدارس آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند.[7] زیباترین و تعالى بخش ترین جنبه ى هستى انسان، عشق است; ولى حاکمیّت در ایران، به تصویر کشیدن رابطه ى عاشقانه بین دو انسان، ولو زن و شوهر باشند، را گناه آلود مى داند.[8]
عشقِ اصیل و حقیقى، والاترین تجربه اى است که یک انسان مى تواند به آن برسد و تنها چنین عشقى است که شکوفایى نهایى استعدادهاى جسمى و روحى و عاطفى زن و مرد و غور آن ها در اعماق ضمیر خود و یا هستى را ممکن مى سازد. عشق، لازمه ى استمرار زندگى و مایه ى نشاط روحى و عمیق ترین ارتباط قلبى و محکم ترین تعهّد انسانى است. اگر زن و مرد، پروانه هاى شمع عشق باشند، زیباترین زندگى را به تصویر مى کشند. عشق مافوق نیازهاى جسمى و مادّى است; زیرا نیاز مادّى و شهوانى، چیزى جز یک نیاز موقّتِ بدنى نیست که به مجرّد تخلیه ى انرژىِ فشرده ى جنسى به پایان مى رسد; اما شور عشق همیشه باقى است. میان عشق و هوس و شهوت فرق بسیار است. بنابراین به پاس احترام عشق و عاشقى و براى پاسدارى از این موهبت الهى، ترویج روابط آزاد پسندیده نیست.
به اعتراف دانشمندان اروپایى، در جوامع آزاد که جاذبه هاى ظاهرى و شوق جنسى حاکم است، عشق، اوّلین قربانى است.[9] در این صورت، عشق هاى برخاسته از نهاد و درون، به افسانه تبدیل شده، جز مدّعیان دروغین، کسى یافت نمى شود; زیرا پسرى که هر روز با دخترى مى گردد و هر دم که نگاه مى کند، عده اى را در حال جلوه گرى مى بیند، دیگر تنوّع طلبى در او حاکم شده و از عشق و انتظار به دور است.
به راستى آیا جوانى که همیشه به دنبال چشم چرانى است، مى تواند مدّعىِ عاشقى باشد؟!
عاشق کسى است که در راه رضاى معشوق، از هر چه دارد بگذرد و چشم از همه، جز جمال محبوب ببندد. عاشق نه تنها از خواب و خوراک، بلکه از غریزه ى جنسى و خواسته هاى قلبى خویش نیز غافل مى شود و جز یاد معشوق به کسى نمى اندیشد; اما جوانى که در پارتى هاى شبانه با دختران و پسران است و در کوى و خیابان و... دل به عشق بازىِ این و آن سپرده است، آیا چیزى جز شهوت و هوس مى داند؟!
«موریس مترلینگ» مى گوید:
عشق در تمامى موجودات وجود دارد، ولى درک آن تابع شرایطى است که تا آن شرایط جور نشود امکان آن وجود ندارد ... بعضى آن را منحرف مى کنند و ندانسته به صورت تمتّع از لذّات، مصرف مى نمایند و هیچ از حقیقت آن برخوردار نمى شوند.[10]
بدون تردید گسترش و عادى سازى روابط دختر و پسر، هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى خواهد بخشید و تجربه هایى را برایشان میسّر ساخته، لذت هاى زودگذرى را فراهم مى آورد. با تکرار این صحنه ها هوس جانشین عشق، تنوّع طلبى به جاى وفادارى، و دلِ هر جایى و سیرى ناپذیر جایگزین دلدادگى و تعهّد مى شود.
هر که خود را رایگان و ارزان به این و آن بفروشد، معلوم مى شود از بازار قیمت انسان بى خبر است. هر کسى هم که زود عاشق شود و مرتّب معشوق عوض کند، معلوم است که عشق را به بازى گرفته یا خودش بازیچه ى هوس شده است. بازى گر و بازیچه بودن، هر دو، مایه ى شرمندگى است. باید درباره ى مرز میان عشق و هوس بیش تر اندیشید.[11]
عشقى که نه عشق جاودانى است***بازیچه ى شهوت جوانى است
عشق آیینه ى بلند نور است***شهوت ز حساب عشق دور است.[12]
«کارون هورناى» در بیان فرق میان محبّت واقعى و ابراز علاقه اى که ناشى از احتیاج به جلب محبّت و براى کمبودهاى روحى است مى گوید:
فرق بین عشق، و نیاز به جلب محبّت، آن است که در عشق، احساس دوستى و محبّت بر همه چیز مقدم است; در حالى که در نیاز عصبى به جلب محبّت، همواره نیاز به رفع تشویش درونى مقدم است. بسیارى از این نوع روابط بین انسان ها گر چه اساسش سود جویانه است، مع ذالک ماسک عشق و دل بستگى به چهره مى زنند ... به همین جهت یکى از مشخّصات عشقِ حقیقى، پایدار بودن احساس محبّت مى باشد.[13]
بنابراین عشقِ جنسى و هوس پرستى که به قول «ویل دورانت»[14] آغاز آن با ترشّحِ غددِ جنسى و پایان آن ارضاى شهوتِ زودگذر جسمانى است، هرگز نمى تواند تعهّدآور بوده و مایه ى پایدارى روابط انسانى; به ویژه زندگى زناشویى باشد.
جوانان پرظرفیّت، با نامه ى «فدایت شوم» و «برایت مى میرم» و «اگر تو نباشى من هیچم»، خود را نمى بازند. پشت این نگاه هاى مسموم و محبّت هاى فریبا، درّه هاى هولناک و شب تیره و بدبختى هول انگیزى نهفته است. فقط کافى است نورافکنى بیندازیم و عمق این تیرگى هاى وحشتناک اما به ظاهر زیبا و پر جلوه و رنگارنگ را بنگریم.